تجربه ديني و تفسير ديني

پدیدآورعلی شیروانی

تاریخ انتشار1388/09/16

منبع مقاله

share 1123 بازدید
تجربه ديني و تفسير ديني1

حجة‏الاسلام والمسلمين دكتر علي شيرواني2
يكي از اقسام مهم تجربه ديني، تجربه تفسيري است. اين مقاله با روش توصيفي ـ تحليلي، اين قسم از تجارب ديني را با نگرش اسلامي بررسي، و محورهاي اساسي بينش قرآني درباره اين قسم از تجارب را تحليل و تبيين مي‏كند. ابتدا تجربه تفسيري را تبيين مفهومي كرده، سپس ارتباط آن را با تبيين ديني بازگفته و آنگاه با تقسيم تبيين، به عقلاني و غيرعقلاني، عقلانيّت تفسيرهاي ديني را نشان داده است.
در اين مقاله تأثير و تأثر دو جانبه تجربه تفسيري و احوال و عواطف آدمي، ارتباط تجربه تفسيري با برخي از آموزه‏هاي اصلي اسلام، از جمله توحيد افعالي و اسماي الهي و نيز، عوامل دخيل و منشأ خطا و عينيّت تجربه تفسيري مورد بررسي قرار گرفته است.
واژه‏هاي كليدي: تجربه ديني، تجربه تفسيري، تبيين ديني، توحيد افعالي، احوال ايماني، فعل خدا.

1. مقدمه

«تجربه ديني» عنوان يكي از مهم‏ترين مباحث فلسفه دين است كه در روان‏شناسي دين، پديدارشناسي دين، تاريخ اديان، مطالعه تطبيقي اديان، و معرفت‏شناسي دين از زواياي گوناگون مطرح شده و مطالعات فراواني را به خود اختصاص داده است. هرچند تاريخ طرح جدّي تجربه ديني به عنوان گوهر و حقيقت دين، به زمان شلايرماخر بازمي‏گردد (پراود فوت، 1377، ص17)، در تاريخ انديشه ديني ريشه‏هايي بسيار عميق و كهن براي اين جهت وجود دارد و به ويژه در متون ديني، مطالب فراواني در اين باره مي‏توان يافت.
در اين گفتار برآنيم تا دسته‏اي از اين تجارب را كه تجربه تفسيري خوانده مي‏شود، با نگرش اسلامي بررسي كنيم.

2. روش تحقيق

تجربه ديني، عنواني جديد است كه در دو قرن اخير تولد يافته است. طبيعتا نبايد انتظار داشت كه در آيه يا روايتي، اين عنوان، با معناي جديد آن، طرح و درباره آن بحثي شده باشد. در موضوع‏هايي از اين قبيل، به نظر مي‏رسد شيوه پسنديده پژوهش آن باشد كه معناي مورد بحث به خوبي تبيين شود. آنگاه عنوان مناسبي براي آن معنا در متون مورد مطالعه تعيين، و سپس مطالب مطرح شده درباره آن عنوان ـ البته با نگاه جديد و به قصد يافتن پاسخ پرسش‏هاي تازه‏اي كه در ارتباط با آن عنوان امروزه مطرح است استخراج، طبقه‏بندي، تحليل و ارزيابي گردد.
اما اين روش در جايي مناسب است كه اولاً، توافقي اجمالي بر سر مفهوم و معناي عنوان مورد مطالعه وجود داشته باشد و صاحب‏نظران در آن باره تعريفي روشن و مورد توافق ارائه كرده باشند؛ و ثانيا، براي آن معنا، عنواني در متون مورد بحث بتوان يافت كه تا حدّ قابل قبولي به آن نزديك باشد، به نحوي كه اگر تفسير آن عنوان را در آن متون به دست آوريم، چيزي نزديك به همان تعريف به دست آيد.
درباره عنوان تجربه ديني، كار از جنبه نخست با مشكل مواجه است؛ زيرا صاحب‏نظران تعريف روشن و مورد توافقي از تجربه ديني ارائه نكرده‏اند (ديويس، 1989، 29). برخي مانند شلايرماخر تجربه ديني را متعلق به حوزه عواطف و احساسات مي‏دانند و احوال ديني را مصداق آن مي‏شمارند و اموري از قبيل احساس وابستگي و يا اشتياق به حقيقت غايي را تجربه ديني مي‏نامند (پترسون، 1376، ص41)؛ و برخي مانند آلستون، آن را تجربه‏اي ادراكي به شمار مي‏آورند كه ساختاري مشابه ساختار تجربه حسي دارد (همان، ص44)؛ و گروه سومي همچون پراودفوت آن را تجربه‏اي مي‏دانند كه شخص برخوردار از آن، آن را ديني تلقي و تفسير مي‏كند (پراودفوت، 1377، ص245)؛ از اين‏رو نمي‏توان انتظار داشت كه در متون ديني، عنواني بيابيم كه معادل مفهوميِ مناسبي براي تجربه ديني باشد.
به نظر مي‏رسد راه چاره در چنين مواردي آن باشد كه به مصاديق عنوان مورد بحث مراجعه كنيم؛ يعني آنچه را تجربه ديني خوانده شده فهرست و بدون سعي براي به دست آوردن يك جامع مفهومي براي آن، آن را طبقه‏بندي كنيم، آن‏گاه براي هر طبقه عنواني مناسب بجوييم و سپس اطلاعات مربوط به هر طبقه را از متون مورد بررسي استخراج و تنظيم و تحليل كنيم، اين شيوه‏اي است كه ما در اين تحقيق از آن پيروي كرده‏ايم.

3. انواع تجربه ديني

فيلسوفان ديني براي طبقه‏بندي انواع گوناگون تجربه ديني، طرح‏هاي مختلفي ارائه كرده‏اند؛ اما آنچه ديويس در اين خصوص پيشنهاد كرده جامعيت بيشتري دارد و شايد به همين دليل در نوشته‏هاي فارسي سال‏هاي اخير رواج بيشتري يافته است. ما نيز به اين دو دليل (جامعيت و رواج) ابتدا به صورت گذرا، انواع تجربه ديني را براساس دسته‏بندي ديويس بيان مي‏كنيم (ديويس، 1989، ص33ـ65) و سپس به تحقيق درباره يكي از اقسام آن، كه وي آن را تجربه تفسيري3 مي‏نامد، مي‏پردازيم.
از نظر ديويس، تجارب ديني را مي‏توان در شش گروه، به صورت مانعة‏الخلوّ و نه مانعة الجمع، جاي داد؛ يعني هر تجربه ديني‏اي دست كم در يكي از عناوين ذيل مي‏گنجد. هرچند ممكن است به لحاظ ابعاد گوناگونش، مصداق يك يا چند عنوان ديگر نيز باشد.

الف) تجارب تفسيري كه شرح آن خواهد آمد.

ب) تجارب شبه حسي4: اينها تجاربي هستند كه نوعي ادراك حسي توسط حواس پنج‏گانه، در آن نقش دارد. رؤياهاي ديني، رؤيت فرشتگان، شنيدن وحي و تكلّم موسي عليه‏السلام با خداوند، نمونه‏هايي از تجارب شبه‏حسي‏اند (همان، ص35).
ج) تجارب وحياني5: اين‏گونه از تجارب شامل وحي و الهام يا بصيرت ناگهاني مي‏شود. تجارب وحياني در نظر ديويس، به طور ناگهاني و بدون انتظار به فاعل تجربه خطور مي‏كند و ديني بودن آنها به لحاظ محتوايشان است (همان، ص39).
د) تجارب احياگر يا حيات‏بخش6: تجاربي هستند كه ايمان فاعل تجربه را شكوفا و بارز مي‏سازند و موجب تغييرات مهمي در وضعيت روحي و اخلاقي فاعل تجربه مي‏گردند. در اين تجارب، شخص احساس مي‏كند كه خداوند در موقعيت ويژه‏اي وي را هدايت و به سوي حقيقت رهبري كرده است (همان، ص44).
ه•• ) تجارب مينوي7: اين تجربه ناظر به ديدگاه ردلف اتو در بيان عميق‏ترين احساس ديني است. از نظر او، اين احساس آميزه‏اي منحصر به فرد از هيبت و جذبه، بيم و عشق، و خوف و رجا است كه در اثر مواجهه حقيقتي متعالي كه وي آن را نومن8 مي‏نامد، پديد مي‏آيد (همان، ص48).
و) تجارب عرفاني: همان شهود وحدت وجود و وجود واحد است كه در عرفان، به ويژه عرفان ابن‏عربي، فراوان از آن سخن گفته شده است (همان، ص54).

4. تجربه تفسيري

تجربه تفسيري، تجربه‏اي است كه ديني بودن آن به واسطه تفسيري ديني از يك رويداد است كه شخص صاحب تجربه در اثر باورها، انتظارها و عُلقه‏هاي ديني خود، به آن رسيده است. در اين موارد، فردي كه داراي باورهاي ديني است، با رويدادي مواجه مي‏شود و آن رويداد را با ذهنيت ديني خاص خود تعبير، تفسير و تبيين مي‏كند (شيرواني، 1381، 118). در چنين مواردي سه چيز را بايد از يكديگر تفكيك كرد:
الف) رويداد؛ ب) تفسير ديني رويداد؛ ج) احوال و عواطف خاصي كه در پي آن تفسير ديني در فرد پديد مي‏آيد. مثلاً وقتي تنها فرزندِ مادر، در پي دعاها و نذر و نيازهاي وي، به‏صورتي خارق‏العاده و دور از انتظار از يك بيماري صعب‏العلاج شفا مي‏يابد، ما با سه چيز مواجه مي‏شويم: 1) شفا يافتن بيمار؛ 2) تفسير ديني اين رويداد، كه مادر آن را اجابت دعاي خود مي‏داند؛ 3) حالت شور و هيجان، و فوران محبت به خداوند و خضوع و انكسار عاشقانه مادر در پيشگاه او.
كلمات ديويس در اينكه تجربه تفسيري كدام يك از امر دوم و سوم است، ابهام و آشفتگي دارد و در واقع، ميان آن دو تفكيك روشني انجام نداده است. وي در مقام تعريف، بيشتر به امر دوم نظر دارد و مي‏نويسد: «گاه تجربه‏كننده، يك تجربه را ديني مي‏شمارد، نه به دليل وجود جنبه‏اي غيرمعمول در خود تجربه، بلكه به اين دليل كه به تجربه مذكور9 در چارچوب تفسيريِ ديني پيشين، نظر كرده است» (همان، ص33). اما وقتي نمونه‏هايي براي آن بيان مي‏كند، امر دوم و سوم با هم آميخته مي‏شود: «مثال‏هاي متداول چنين تجربه‏هايي عبارت‏اند از: يك بد اقبالي را حاصل گناهان گذشته زندگي شمردن [امر دوم]؛ يك بيماري را با خرسندي تحمل كردن، به خاطر آنكه آن بيماري فرصتي است براي مشاركت جستن در رنج مسيح [امر سوم]؛ تجربه عشق به همه چيز به خاطر اين اعتقاد كه همه چيز اين جهان سرشار از خداست [امر سوم]؛ حادثه‏اي را «اراده الهي» دانستن [امر دوم] و حادثه‏اي را استجابت دعا شمردن [امر دوم]». من با تأكيد بر لزوم تفكيك ميان اين دو امر، تصريح مي‏كنم كه مقصودم از تجربه تفسيري در اين نوشتار، همان امر دوم است.
تجربه تفسيري در حقيقت تبييني ديني است كه فرد از رويدادي خاص در نظر مي‏گيرد. تبيين يعني فهم عميق‏تر يك رويداد به‏مدد كشف رابطه آن با ديگر وقايع و پديده‏ها. هنگامي كه با حادثه‏اي مواجه مي‏شويم، تا رابطه آن را با ديگر حوادث كشف نكنيم و آن را ذيل مفاهيم و مقولات و نظريه‏هايي كه از پيش پذيرفته‏ايم نگنجانيم، تبييني از آن رويداد نداريم و در نتيجه، آن حادثه براي ما مبهم و تيره و تار خواهد بود. مفاهيم و نظريه‏ها، سرشت و ماهيت پديده‏ها و نيز روابط آنها را با يكديگر بيان مي‏كنند. درج كردن يك حادثه در ذيل مفاهيم، مقولات و نظريه‏هاي از پيش پذيرفته شده، كشف چيستي، چرايي و روابط آن حادثه با ديگر حوادث را به ارمغان مي‏آورد؛ و مقصود از تبيين ديني، تبييني است كه مبتني بر گزاره‏هاي ديني است؛ يعني گزاره‏هايي كه از متون ديني به دست آمده و ناظر بر هست و نيست‏هاي عالم‏اند.

1.4. تبيين عقلاني و غيرعقلاني

تبيين يك حادثه داراي انواع گوناگوني است. از يك ديدگاه تبيين‏ها را مي‏توان بر دو قسم دانست:
الف) تبيين‏هاي عقلاني10؛ ب) تبيين‏هاي غيرعقلاني11.
تبيين‏هاي غيرعقلاني مربوط به ديدگاه‏هاي خردستيزند؛ اين‏گونه از تبيين‏ها مبتني بر نظريه‏هايي است كه با معيارهاي عقلي ناسازگارند و با دليل و برهان عقلي و يا تجربي ابطال مي‏شوند (فنايي، 1379، ص48ـ46).
تبيين‏هاي عقلاني مربوط به ديدگاه‏هاي خردپذيرند. اين گونه از تبيين‏ها مبتني بر نظريه‏هايي هستند كه با ملاك‏ها و ضوابط عقلي سازگار و هماهنگ بوده، به كمك دليل و برهان عقلي و يا تجربي اثبات مي‏شوند.
گونه سومي از نظريه‏ها وجود دارند كه خردگريز هستند؛ يعني دستگاه فكر و انديشه آدمي نفيا و اثباتا قضاوتي درباره آن ندارد. بسياري از حقايق عرفاني از سوي عرفاي برجسته‏اي چون ابن‏عربي طوري وراي عقل دانسته شده كه در يك تفسير، مقصود از آن همان خردگريز بودن به معناي مورد نظر در اين نوشته است. محدوديت قلمرو ابزارهاي شناخت حصولي آدمي، امكان وجود چنين باورهايي را اثبات مي‏كند. البته درباره مصاديق اين نظريه‏ها، اختلاف‏نظر فراواني وجود دارد تا آنجا كه مثلاً برخي از فيلسوفان، معرفت به وجود خداوند را خردگريز دانسته‏اند. در حالي كه بسياري آن را در قلمرو بديهيات ثانوي جاي داده‏اند و فيلسوفان دين‏دار، غالبا براي آن ادله عقلي متعددي ارائه كرده‏اند.

2.4. عقلانيت تبيين در نظريه‏هاي خردگريز

درباره عقلاني بودن و غيرعقلاني بودن تبيين‏هاي مبتني بر نظريه‏هاي خردگريز اختلاف نظري ميان دو ديدگاه موسوم به ديدگاه حداكثري و ديدگاه حداقلي در باب عقلانيت وجود دارد كه بازگشت آن، به اختلاف‏نظر درباره امكان معقول و موجه بودن اعتقاد به گزاره‏هاي خردگريز است.
براساس عقلانيت حدّاكثري، باور به يك گزاره تنها در صورتي معقول و موجه است كه آن گزاره به مدد دليل و برهان عقلي يا تجربي اثبات شده باشد. عقلانيت حداقلي اين ديدگاه را خودناسازگار مي‏شمارد، چرا كه همين مدعا را نمي‏توان با هيچ دليل و برهان عقلي يا تجربي اثبات كرد و از اين جهت، به زعم طرفداران اين ديدگاه، بايد آن را غيرعقلاني به شمار آورد؛ يعني عقلانيت حدّاكثري مقتضي آن است كه اين نظريه نامعقول و غيرموّجه باشد (پترسون، 1376، ص22).
در برابر، عقلانيت حدّاقلي بر آن است كه باور به يك گزاره، هرچند مورد حمايت يك دليل و برهان عقلي نباشد، مي‏تواند موجه باشد. مشروط بر آنكه از راه و روشي قابل اعتماد به دست آمده باشد. بنابر اين ديدگاه، تبيين‏هاي مبتني بر چنين گزاره‏هايي، تبييني عقلاني خواهند بود.

3.4. عقلانيت تبيين‏هاي ديني

تبيين‏هاي ديني (مقصود از دين در اينجا دين اسلام است) را بايد تبيين‏هاي عقلاني به شمار آورد؛ زيرا:
اولاً، اين تبيين‏ها بر مفاهيم و نظريه‏هاي خردپذير مبتني است؛ چرا كه به نظر ما، عقايد اساسي دين با دليل و برهان عقلي، به طور مستقيم يا غيرمستقيم (در جايي كه به ادله نقلي تمسك مي‏شود) اثبات شده است.
ثانيا، معقول و موجّه بودن باور به يك گزاره، منحصر به جايي نيست كه دليل و برهاني عقلي يا تجربي آن گزاره را اثبات كند؛ البته نه به لحاظ نكته‏اي كه قايلان به عقلانيت حدّاقلي مي‏گويند، كه خود مبتني بر نوعي شكاكيّت معرفتي و عدم امكان دست‏يابي به يقين در اين گزاره‏هاست؛ بلكه به دليل آنكه ما، جز راه‏هاي متعارف، راه‏هايي ديگر نيز براي كسب معرفت داريم. حاصل آنكه:
1) تبيين، جز با در دست داشتن مفاهيم و گزاره‏هايي چند صورت نمي‏گيرد.
2) در تبيين ديني، از گزاره‏هاي برگرفته از منابع معرفت ديني استفاده مي‏شود.
3) گزاره‏ها بر سه قسم‏اند: خردپذير، خردگريز و خردستيز.
4) تبيين بر اساس گزاره‏هاي خردپذير، قطعا عقلاني است و براساس گزاره‏هاي خردستيز، قطعا غيرعقلاني است.
5) تبيين بر اساس گزاره‏هاي خردگريز در صورتي عقلاني است كه آن گزارها به گونه‏اي موجه و مؤيد باشند؛ (مانند: استناد به وحي يا شهود).
6) هيچ يك از گزاره‏هاي ديني اسلام، خردستيز نيستند، بلكه يا خردپذيرند و يا خردگريزي هستند كه از راه قابل اعتمادي به دست آمده‏اند.
7) بنابراين، تبيين‏هاي مبتني بر گزاره‏هاي ديني اسلام، عقلاني است.

5. ارتباط تجربه تفسيري با مفاهيم ديني

1.5. تجربه تفسيري و بينش توحيدي

چنانكه گذشت، تجربه تفسيري در حقيقت تبيين ديني است؛ و هر تبييني مبتني بر مجموعه‏اي از پيش‏دانسته‏ها و پيش‏فرض‏هاست كه شخص تبيين‏گر بر پايه آنها به كشف روابط پديده‏ها و حوادث مي‏پردازد و موضع و ديدگاه خاصي در قبال آنها برمي‏گزيند. توفيق در اين تبيين، منوط است اولاً، بر درستي اصول و مباني؛ ثانيا بر تطابق تبيين صورت گرفته با آن اصول و مباني؛ بنابراين براي دست‏يابي به ديدگاهي اسلامي درباره تجارب تفسيري، ابتدا بايد ببينيم قرآن كريم، كه مهم‏ترين منبع معرفتي دين اسلام است، چه جهان‏بيني و اصول هستي‏شناختي‏اي را به عنوان پايه و مبناي تجارب تفسيري به ما مي‏آموزد و ما را در نگرش به پديده‏هاي پيرامون خود دعوت مي‏كند كه چه انگاره‏هايي را در نظر داشته باشيم.
عصاره جهان‏بيني قرآني، توحيد است. توحيد اصل و اساس و پايه دعوت قرآن و نقطه كانوني توجه آن است. توحيد يعني: مبدأ همه چيز خداي يگانه است؛ همه چيز از او، براي او و به سوي اوست؛ هستي هر پديده‏اي در حدوث و بقاي خويش وابسته به هستي خداوند است؛ همه به او محتاج و او بي‏نياز از همه است؛ خداوند به همه چيز دانا و از ريز و درشت حوادث گذشته و آينده آگاه است؛ او قادر مطلق و بر هر كاري تواناست؛ هيچ محدوديتي در علم و قدرت او وجود ندارد و از اين‏رو همه چيز بر اساس حكمت و مشيت و قضا و تقدير او رقم مي‏خورد؛ او عالم را همان‏گونه كه مي‏خواست، براساس حكمت بالغه خويش، به حق آفريد و هيچ باطلي در كار او راه ندارد.
نكته مهم ديگر در اين خصوص، توجه به تصوير و ترسيم افعال الهي در قرآن كريم است و از اينجا اهميّت فراوان شناخت صفات فعلي خداوند آشكار مي‏شود. براساس جهان‏بيني توحيدي، عالم سراسر فعل خداوند است و با صفات فعلي او يگانگي دارد. بر خلاف صفات ذاتي خداوند كه عين ذات اوست و بود و نبود هيچ چيزي در اتصاف خداوند بدان صفات تأثيري ندارد، صفات فعلي ازفعل خداوند انتزاع مي‏گردد وبه لحاظ وجودشناختي، عين فعل اوست؛ چون فعل خداوند همان ايجاد پديده‏هاي عالم هستي و ايجاد اين پديده‏ها عين وجود آنهاست، صفات فعلي خداوند با پديده‏هاي عالم هستي، عينيّت و يگانگي دارد و به بيان عرفا، هر پديده‏اي مظهر اسمي از اسماي الهي است.
نتيجه‏اي كه از نكته ياد شده در ارتباط با بحث تجارب تفسيري گرفته مي‏شود. آن است كه تجربه تفسيري را مي‏توان اين‏گونه تعريف كرد: «تجربه تفسيري آن است كه انسان رويدادهاي عالم، به ويژه رويدادهاي مربوط به خود را فعل خدا ببيند». البته به اين نكته مهم بايد توجه داشت كه در منطق قرآن، انسان نقش اساسي در تعيّن‏بخشي به فعل خداوند دارد؛ رحمت و غضب الهي، نعمت و نقمت خداوند، بارش باران و ريزش عذاب، همه و همه در گرو فعل انسان و نحوه ارتباط او با خداوند است و اين امر نقشي محوري در تفسير ديني پديده‏ها دارد.

2.5. تجربه تفسيري و نقش آن در زندگي

اهميت و تأثير مثبت اين تجربه به سه عامل بستگي دارد:

الف) ميزان باور: توضيح آن به اين‏گونه است كه علم و معرفت داراي مراتب و درجات گوناگوني است و در يك تقسيم‏بندي، داراي سه درجه است: علم‏اليقين، عين‏اليقين و حق‏اليقين. البته هر يك از اين مراتب نيز داراي درجات فراواني است. روشن است كه تأثير تفسير دينيِ حوادث در روح و جان آدمي، ارتباطي مستقيم با ميزان و درجه علم و اطمينان شخص به آن تفسير دارد. نفس اعتقاد به لطف و رحمت الهي، آرام‏بخش جان آدمي است؛ ولي به هنگام مواجهه با بلايي سهمگين و خانمان برانداز، همچون زلزله، كسي كه همه عزيزان و دارايي‏هاي خود را در چند لحظه از دست مي‏دهد، زماني از آن آرامش برخوردار مي‏شود كه اعتقاد به لطف و رحمت الهي در عمق جان او نفوذ كرده‏باشد. ممكن است انسان به‏لحاظ معرفت‏شناختي يقين داشته باشد، اما براي ظهور و بروز آثار روحي و رواني مورد انتظار، صِرف يقين معرفت‏شناختي كفايت نمي‏كند، بلكه لازم است كه باورهاي ديني در عمق روح و جان آدمي رسوخ كند. هر چه ميزان اين‏نفوذ بيشتر باشد، تجربه‏هاي ديني مؤثرتري براي شخص دين‏دار روي‏مي‏دهد.
ب) ارزيابي صحيح پديده: در ارتباط با اين امر نيز بايد توجه داشت كه در بسياري از موقعيتها، مؤمنان در تفسير ديني حادثه‏اي كه با آن مواجه مي‏شوند، خطا مي‏كنند و همين امر موجب مي‏شود كه در مسير حيات ديني خود به بيراهه بروند و از حوادثي كه روي مي‏دهد بهره مناسبي براي رشد و تكامل خويش نبرند و دچار ركود و عقب‏ماندگي شوند؛ در اين صورت، تجربه ديني، به جاي تأثير سازنده و مثبت، ممكن است نقش منفي و مخرّب بر رشد و تكامل ديني فرد بر جاي نهد. مثلاً كسي كه ثروت و رفاهي را كه از آن برخوردار شده، نشانه لطف خدا و تقرّب خود به خداوند مي‏داند، يا كسي كه فقر و تنگدستي خودرا نشانه قهر وناخشنودي خداوند مي‏داند ويا كسي‏كه عدم تحقق خواسته خويش را عدم استجابت دعايش به درگاه خداوند تلقي مي‏كند، ممكن است مرتكب خطا شده باشند و اين خطاي در تفسير، نتايج زيانباري براي آنها به بار خواهند آورد.
ج) ويژگي‏هاي رويداد مورد تفسير: برخي گمان كرده‏اند تجارب تفسيري تنها در مورد پديده‏هاي خارق‏العاده و غيرمتعارف صورت مي‏گيرد؛ مانند شفا يافتن معجزه‏آساي كسي كه به غدّه تومور مغزي مبتلا شده و يا امدادهاي ويژه و دور از انتظاري كه فرد آن را از سوي خداوند و اجابت دعاي خويش تلقي مي‏كند؛ در حالي كه تجارب تفسيري در بينش قرآني، به اين موارد اختصاص نداشته، همه رويدادهاي عالم هستي را شامل مي‏شود. در واقع هر چه در عالم اتفاق مي‏افتد به اذن الهي و مطابق با مشيّت وي است. حوادث را نمي‏توان دو دسته به شمار آورد و دسته‏اي را فعل خداوند و گروهي را مستند به‏علل وعوامل طبيعي خاص خود دانست. همه حوادث، در عين استناد به علل و عوامل خاص خود ـ كه البته لزوما آن علل هم، صرفا عوامل طبيعي نيستند ـ فعل خداوندند.
يك فعل كاملاً عادي و معمولي كه علل و عوامل طبيعي آن كاملاً مشخص است، ممكن است مصداقي براي توفيقي از سوي خداوند، لطف خاص الهي، امداد الهي و مانند آن باشد. فعل خداوند نظام‏مند و براساس سنن و قواعدي است كه همو در جهان هستي جاري ساخته و در عين حال، دست خداوند باز است و هر چه بخواهد مي‏كند. البته در صورتي كه رويداد مورد نظر، امري خارق عادت و غيرطبيعي و دور از انتظار و خلاف روند عمومي حوادث باشد؛ استناد و ارتباط خاص آن به خداوند آشكارتر خواهد بود و از اين جهت، تفسير ديني آن بيشتر مورد تأييد و قبول واقع مي‏شود و ميزان باور و اطمينان به دخالت خداوند در پيدايش آن افزايش مي‏يابد؛ مثلاً: بيمار مبتلا به سرطاني كه بر اساس تشخيص پزشكان متخصص و آزمايش‏هاي به عمل آمده، هيچ راه علاجي برايش وجود ندارد، وقتي پس از دعا و توسل، به شكل غيرطبيعي و غيرمنتظره‏اي شفا مي‏يابد، گويا چاره‏اي جز تفسير ديني آن وجود ندارد؛ تا آنجا كه حتي غيرمتديّنان نيز به تفسير ديني آن تمايل مي‏يابند و گاه چنين رويدادي را شاهد و گواهي بر درستي پيش‏فرض‏هاي متدينان در عقايد ديني خويش مي‏شمارند و اينجاست كه مسئله قرينگي اين دسته از شواهد براي درستي باورهاي ديني مطرح مي‏شود. مصداق بارز چنين رويدادي، معجزات پيامبران الهي بوده كه در ايمان آوردن كساني كه در شك و ترديد به‏سر مي‏بردند نقش اساسي داشت، هر چند بودند كساني كه در اثر گرايش‏هاي نفساني و شهواني، علي‏رغم برطرف شدن ترديدهاي نظري‏شان، مشمول توفيق ايمان نشدند و دانسته، پاي در راه ضلالت نهادند.

3.5. تجربه تفسيري و احوال ايماني

تجربه تفسيري مربوط به قلمرو بينش‏ها و دانش‏هاي آدمي است و در واقع، نوعي نگاه به پديده‏ها و رويدادهاي عالم، بر اساس جهان‏بيني توحيدي و هستي‏شناسي ديني است؛ اما اين نوع نگاه، تأثيري عميق در احوال و احساسات ديني دارد. بايد يادآور شويم كه كساني چون شلايرماخر و اتو، اساسا تجربه ديني را در احوال ايماني و احساسات ديني خلاصه مي‏كنند. از نظر اينان، اموري مانند محبت به خدا، بيم و اميد به او، احساس شور و شوق و وابستگي به او و اموري از اين دست، حقيقت و گوهر ديانت هستند، همان چيزي كه ويليام جيمز آن را تجربه ديني مي‏نامد. در اين نگاه، آنچه ما تجارب تفسيري ناميديم، تجربه ديني به شمار نمي‏آيد، اما بايد توجه داشت كه تأثيري بسزا در برانگيختن اين گونه احوال و تجارب دارد.
وزنه‏برداري كه توانايي خود در بلند كردن وزنه و بردن مدال طلاي مسابقات جهاني را نتيجه امداد و لطف خداوند و استجابت دعاي خود مي‏داند، شور و هيجان ديني عميقي در دل و جان او پديد مي‏آيد، مهر و محبتش به خداوند افزايش مي‏يابد، اميد او به رحمت الهي فزوني مي‏گيرد و احوال ديني در او زنده و با طراوت مي‏شود؛ و نيز كسي كه بلا و مصيبت وارد شده بر خود را امتحان و آزمون الهي مي‏شمارد تا ببيند كه آيا او بنده‏اي شاكر و صابر است و يا جزع‏كننده و كم‏طاقت، رضايتي عميق در دل خويش نسبت به قضاي الهي احساس مي‏كند.
آنان كه احوال ايماني را گوهر ديانت به‏شمار مي‏آورند، بايد به علل و اسباب پيدايش و دوام اين احوال توجه داشته باشند. چنانكه گذشت، تفسير ديني حوادث و ديني ديدن رويدادها و درك تجلّي اسماي الهي در آنها عاملي مؤثر در پيدايش اين احوال است و اينك يادآور مي‏شويم كه تفسير ديني حوادث نيز به نوبه خود منوط و متوقف بر باورها و عقايد ديني است. پس براي دست‏يابي به احوال ديني، تفسير ديني و براي تحقق تفسير ديني، باور ديني لازم است. البته اين امور، ارتباطي ديالكتيكي با يكديگر دارند و تعاملي دوسويه ميانشان برقرار است؛ چنانكه ميان ايمان و عمل گفته مي‏شود كه ايمان، عمل‏ساز است و عمل نيز ايمان‏ساز؛ درجه‏اي از ايمان زمينه مرتبه‏اي از عمل صالح است و آن عمل صالح خود موجب تقويت و رشد ايمان مي‏گردد.

4.5. تجربه تفسيري و توحيد افعالي

از آنچه گذشت، ارتباط تنگاتنگ تجربه تفسيري با توحيد افعالي دانسته مي‏شود. توحيد افعالي آموزه‏اي قرآني است كه بر اساس آن، مصدر و منشأ و مبدأ حقيقي و مستقل همه امور، خداي بزرگ دانسته مي‏شود. قرآن كريم به ما مي‏آموزد كه قدرت خداوند در همه پديده‏ها نافذ است و همه چيز با اذن و اراده او صورت مي‏پذيرد و هيچ چيز نمي‏تواند مانع نفوذ خواست الهي و تحقق اراده او شود. هر ذره‏اي كه مي‏جنبد، هر برگي كه بر زمين مي‏افتد، هر اتفاق خرد و كلاني كه در نظام هستي رخ مي‏دهد، فعل خداوند است و كاري است كه از او سرزده. تنها فاعل حقيقي و مستقل اوست و غير او هر فاعلي كه كاري مي‏كند و هر علتي كه اثري مي‏گذارد، ذات و توان و تار و پودش از خدا و وابسته به اوست و هيچ استقلالي در هيچ جنبه‏اي از وجود خود ندارد.
توحيد افعالي عميق‏ترين باوري است كه منشأ تبيين و تفسير ديني و تحقق تجربه تفسيري مي‏گردد. در واقع بر اساس توحيد افعالي، همه پديده‏ها تفسيري ديني مي‏يابند، و دست خدا در همه رويدادها به چشم عقل و بلكه با ديده دل، درك و شهود مي‏شود. نفس اينكه انسان فعل را فعل خدا و پديده‏ها را ساخته خدا بداند، زمينه‏اي مي‏شود تا اسما و صفات الهي را در آنها متجلّي و آشكار يابد و همه چيز را چونان آيت و نشانه‏اي از آن ذات بي‏نشان تلقّي كند و در همه و با همه چيز و پيش و پس از همه چيز خدا را ببيند و اين زمينه‏اي خواهد بود براي تبلور عميق‏ترين احوال ايماني، به ويژه عشق بي‏نهايت به آن ذات بيكران.

5.5. تجربه تفسيري و اسماي الهي

با نگرش توحيدي به پديده‏هاي عالم و با توجه به روابط گوناگوني كه پديده‏هاي عالم با خداوند مي‏يابند مفاهيم گوناگوني به عنوان افعال الهي و اسماي فعلي خداوند تحقق و ظهور مي‏يابد. در قرآن كريم شمار فراواني از اين نام‏ها، برخي به صورت فعل و برخي به صورت صفت بيان شده است و در ديگر متون ديني، به ويژه دعاي جوشن كبير، هزار اسم از اسماي الهي بيان گرديده كه بسياري از آنها در شمار اسماي فعلي خداوند است.
در فرق ميان صفات ذاتي و فعلي گفته‏اند: صفات ذاتي مفاهيمي هستند كه با توجه به نوعي از كمال، از ذات الهي منتزع مي‏شوند؛ مانند حيات، علم و قدرت؛ و صفات فعلي مفاهيمي هستند كه از نوعي رابطه بين خداي متعال و مخلوقاتش انتزاع مي‏يابند؛ مانند خالقيت و رازقيت. به تعبيري ديگر، صفات فعلي، از فعل خداوند به لحاظ‏هاي گوناگون انتزاع مي‏شوند، چرا كه در رابطه خداوند و فعل او، اضافه، عين طرف اضافه است؛ در نتيجه آفريدنْ همان آفريده، و روزي دادنْ همان روزي، و بخشيدنْ همان بخششي است كه بنده از آن برخوردار مي‏گردد.
اين اسما و افعال برخي عام هستند، مانند رحمت كه همه چيز را فراگرفته است و در واقع اسمي است كه همه اسماي ديگر را تحت پوشش خود دارد؛ و برخي خاص و برخي خاص‏ترند تا بدانجا كه هر پديده‏اي فعل و اسمي خاص از افعال و اسماي الهي به شمار مي‏آيد كه عرفا بسيار بر آن تأكيد دارند.
قرآن كريم با تأكيد بر اين اسما و افعال، آدمي را به نگريستن به رويدادها از روزنه اين مفاهيم دعوت مي‏كند.

6.5. تجربه تفسيري و نحوه نگرش قرآن

قرآن كريم كتابي است كه رويدادها و حوادث عالم را به صورت ديني تبيين و تفسير مي‏كند و به آنها از منظر الوهي مي‏نگرد و نحوه نگرش ديني به رويدادها را مي‏آموزد. در واقع يكي از مهم‏ترين رهاوردهاي اديان آسماني، ايجاد و ترويج و تصحيح چنين نگرشي در انسان‏هاست؛ نگاهي كه در آن، همه‏چيز به عنوان آيه و نشاني از جنبه ملكوتي عالم و فعل خداوند به شمار مي‏آيد. قرآن‏كريم نيز براي تحقق اين هدف، زباني ويژه دارد. با مروري بر آيات قرآن مي‏توان به خوبي مشاهده كرد كه اين كتاب آسماني بيانگر افعال خداوند در عرصه زندگي فردي و اجتماعي انسان و به طور كلي در عرصه جهان هستي است.
به طور مثال، سوره حمد با نام خداوند بخشنده مهربان آغاز مي‏شود (حمد/1) و در ادامه ربوبيت الهي را در همه عوالم تذكّر مي‏دهد و به ما مي‏آموزاند كه فقط از او ياري جوييم12 (حمد/5)؛ پس خداوند مي‏تواند در امور دخالت كرده، ما را ياري رساند. هدايت نيز به دست اوست؛ بنابراين بايد از او بخواهيم كه ما را به راه راست رهنمون گردد13؛ (حمد/6). همان گونه كه گروهي از مردمان از نعمت‏هاي ويژه الهي بهره‏مندند، دسته‏اي نيز مورد خشم و غضب خداوند قرار مي‏گيرند14 (حمد/7)؛ و اين بيان حاكي از آن است كه پاره‏اي از رويدادها و پديده‏ها، ظهور خشم خدا و مصداق غضب اوست. يك بلاي آسماني و يا يك آتشفشان سوزان، از منظرهاي مختلف به گونه‏هاي متفاوتي مي‏تواند تبيين شود؛ اما از منظر ديني، تفسير آن مي‏تواند غضب خداوند، آزمون الهي و يا حتي لطف پنهان خداوند باشد؛ و شايد يك پديده واحد براي افراد گوناگون ـ بسته به شرايط، احوال و حتي نوع برخورد ايشان با آن حادثه ـ متفاوت باشد: براي يكي لطف و براي ديگري قهر، براي يكي نعمت و براي ديگري نقمت، براي يكي هشدار و براي ديگري تازيانه تأديب خداوند.
چنانكه اشاره شد، گاهي نوع مواجهه و نحوه نگرش و رويارويي فرد با يك حادثه تعيين مي‏كند كه كدام يك از اين تفسيرها در مورد آن صحيح است؛ چنانكه مثال‏هاي قرآني و به‏طور كلي، آيات الهي، براي گروهي مصداق هدايتگري خداوند و براي گروهي ديگر مايه ضلالت و گمراهي است: «خداي را از اينكه به پشه‏اي، يا فروتر از آن مَثَل زند، شرم نيايد. پس كساني كه ايمان آورده‏اند مي‏دانند كه آن مثل از جانب پروردگارشان بجاست، ولي كساني كه به كفر گراييده‏اند مي‏گويند: خداوند از اين [مثل [چه قصد داشته است؟ خدا بسياري را با آن گمراه مي‏كند و بسياري را با آن راهنمايي مي‏كند؛ ولي جز نافرمانان را با آن گمراه نمي‏كند» (بقره/26).
آيه هفتم از سوره بقره، مقاومت كافران در قبول حق و عدم آمادگي ايشان در پذيرش و درك و هضم پيام الهي را به اين صورت تبيين و تفسير مي‏كند: «خداوند بر دل‏هاي آنان و بر شنوايي ايشان مهر نهاده است» (بقره/7).
سپس احوال منافقان را شرح مي‏دهد و مي‏فرمايد: «در دلهاي آنان مرضي است و خدا بر مرضشان افزوده است» (بقره/10). پس اگر مشاهده مي‏كنيم كه منافقان رفته‏رفته انحطاط بيشتري مي‏يابند و كينه و حقد و عقده‏هاي ضدديني آنان بزرگ و بزرگ‏تر مي‏شود، در زبان قرآن، كيفر الهي است و خداوند بيماري آنان را افزون‏تر مي‏سازد و از اين بالاتر، خداوند ايشان را «ريشخند و استهزا مي‏كند و در طغيانشان فرو مي‏گذارد تا سرگردان شوند» (بقره/14). به راستي چه حادثه و رويدادي براي منافقان اتفاق مي‏افتد كه تفسير ديني آنان ريشخند خداوند است؟
در ادامه خطاب به مردم مي‏فرمايد: «پروردگارتان را بپرستيد... همو كه زمين را براي شما فرشي گسترده و آسمان را بنايي [افراشته] قرار داد و از آسمان آبي فرود آورد و بدان از ميوه‏ها رزقي براي شما بيرون آورد» (بقره/22). انسان ديندار وقتي بارش باران و رويش گياهان را مي‏بيند، از ارتباط و استناد اين امور به خداوند غفلت نمي‏كند، بلكه تفسيري ديني از اين پديده‏ها عرضه مي‏كند، بدين صورت كه خداوند باران رحمت خويش را نازل كرد تا گياهان را با آن بروياند و حيات و زندگي ما در زمين سامان يابد و ما راه بندگي او را پيش گيريم. در نگاه ديني، انسان است كه هدف و غايت آفرينش زمين و همه آنچه در آن هست، مي‏باشد؛ و اين نگرش، خلقت آنها را معنادار مي‏سازد؛ چرا كه خداوند هر چه را در زمين است براي انسان آفريد: «اوست آن كسي كه آنچه در زمين است، همه را براي شما آفريد» (بقره/29).
چنانكه ملاحظه مي‏شود، زبان و نگرش قرآن، تفسيري خدامحورانه و ديني از رويدادهاست و اين روح بر سراسر آيات قرآن حاكم است؛ و از اينجا باز هم به اهميت تجربه تفسيري در بينش اسلامي باز مي‏گرديم.

6. خطا در تجربه تفسيري

چنانكه گذشت، تجربه تفسيري بر اساس نوعي تبيين و نگرش به پديده‏ها و نوع رابطه آنها با صفات و افعال الهي شكل مي‏گيرد. همان گونه كه توفيق در تبيين صحيح رويدادها از اين منظر، مي‏تواند در باروري دين‏داري و تكامل انساني و تحقق اهداف الهي سودمند باشد، خطا و لغزش در آن نيز مي‏تواند مايه سقوط و انحطاط انسان گردد؛ مثلاً اگر كسي لطف خدا را قهر او و يا قهر الهي را لطف او به شمار آورد، ابتلا را اكرام الهي و يا اكرام الهي را ناچيزي بپندارد، در تبيين خود به خطا رفته و تجربه‏اي ناصواب فراهم آورده است.
قرآن كريم در آيات فراواني به تبيين‏هاي نارواي ديني مي‏پردازد و آنها را نقد و تصحيح مي‏كند، كه نمونه‏اي از آن را در ذيل از نظر مي‏گذرانيم: «اما انسان، هنگامي كه پروردگارش وي را مي‏آزمايد و عزيزش مي‏دارد و نعمت فراوان به او مي‏دهد، مي‏گويد: پروردگارم مرا گرامي داشته است. و اما چون وي را مي‏آزمايد و روزي‏اش را بر او تنگ مي‏گرداند، مي‏گويد: پروردگارم مرا خوار كرده است. ولي نه، بلكه يتيم را نمي‏نوازيد و بر خوراك دادن بينوا همديگر را برنمي‏انگيزيد و ميراث [ضعيفان] را چپاولگرانه مي‏خوريد و مال را دوست مي‏داريد، دوست داشتني بسيار15» (فجر / 15ـ20). اين آيات متفرع است بر آيه پيشين كه مي‏فرمايد: «همانا پروردگار تو سخت در كمين است»16 (فجر / 14).
اين آيات زبان حال انسان را، كه همان تبيين و تجربه خطاي او در تلقّي غنا و فقر است، بيان و آن را نقد و تصحيح مي‏كند. تفسير صحيح دو رويداد غنا و فقر، آن است كه آدمي زيرنظر و تحت مراقبت خداوند است كه آيا درست عمل مي‏كند يا نادرست؟ از اين‏رو، او را مي‏آزمايد و در معرض امتحان و ابتلا قرار مي‏دهد. اما انسان، از درك اين واقعيت طفره مي‏رود و هر گاه خداوند او را از نعمت‏هاي خويش بهره‏مند مي‏سازد، مي‏پندارد كه برخورداري از اين نعمت‏ها اكرام خداوند و نشانه مقام و منزلت بلند او نزد خداوند است و خداوند او را با اين امور، گرامي داشته و عزيز شمرده است و درنتيجه، او حق دارد هر گونه بخواهد در آنها تصرف كند؛ پس سركشي مي‏كند و تباهي به بار مي‏آورد و از سوي ديگر، وقتي در فشار و تنگناي معيشت قرار مي‏گيرد و تهي‏دست و بي‏چيز مي‏شود، مي‏پندارد كه خداوند او را خوار و از نظر دور داشته و به او خشم و غضب نموده است؛ از اين‏رو از محبتش به خداوند مي‏كاهد، بلكه از او روي بر مي‏تابد و به كفران و جزع و فزع مي‏پردازد.
خطاي اساسي در اين تبيين و تفسير، آن است كه انسان براي زندگي دنيا اصالت قايل است و سعادت و شقاوت خويش را در برخورداري و محروميت از نعمت‏هاي آن مي‏پندارد؛ در حالي كه زندگي دنيا تنها گذرگاهي است براي زندگي اخروي كه عامل اصلي سعادت آدمي در آن، تقرّب به خداوند، با ايمان و عمل صالح است؛ و همين است كرامت واقعي در نگاه قرآني، و ثروت و فقر در آن هيچ نقشي ندارد، جز آنكه امتحان و آزمون الهي است.
در ادامه، با واژه «كلاّ» بار ديگر بر بطلان چنين تبييني تأكيد مي‏كند و آنگاه احوال و افعال پاره‏اي ثروتمندان را، كه ثروتشان را به هيچ وجه نمي‏توان تكريم الهي و نشانه محبوبيت آنها در درگاه الهي به شمار آورد، ياد مي‏كند و آن اينكه آنان يتيمان را نمي‏نوازند، بر اطعام بينوايان اقدام نمي‏كنند، ميراث ضعيفان را مي‏خورند و به مال و منال دنيا سخت دل بسته‏اند؛ و روشن است كه كساني كه چنين باشند به هيچ وجه نزد خدا عزيز و گرامي نيستند و آنچه خداوند در اختيارشان نهاده، اگر چه در آغاز اكرام و نعمت باشد، با اين سوءاستفاده، مصداق نقمت و استدراج و مانند آن خواهد شد. «كساني كه آيات ما را تكذيب كردند، به تدريج، از جايي كه نمي‏دانند گريبانشان را خواهيم گرفت. و به آنان مهلت مي‏دهيم؛ كه كيد [و تدبير] من استوار است»17 (اعراف / 182ـ183). استدراج كه از آموزه‏هاي مهم قرآني است، در لغت به معناي درجه‏درجه و مرحله به مرحله بالا بردن و يا پايين آوردن و نزديك كردن گام به گام به يك امر يا مكان مي‏باشد و در كاربرد قرآني، به معناي نزديك كردن مرحله به مرحله و اندك‏اندك كافران و شقاوتمندان به حضيض انحطاط و هلاكت مي‏باشد؛ و اين است تفسير صحيح و حقيقي برخورداري‏ها و بهره‏مندي‏هاي فراوان ظالمان و ستمگران در زندگي دنيا و تأخير در عقوبت و كيفر ايشان؛ همان چيزي كه ممكن است در تفسيري غلط، اكرام و گرامي‏داشت آنان به شمار آيد؛ و سرّ اطلاق عناويني چون «استدراج» و «مكر» بر آنها در تعابير قرآني نيز، همين استعداد آنها براي سوءتفسير و برداشت است.
از اين روست كه خداوند به مؤمنان هشدار مي‏دهد كه مبادا امكانات و برخورداري‏هاي مادي كفرپيشگان و سفرهاي تجاري پررونق آنان در شهرها شما را بفريبد، كه اينها همه متاعي ناچيز است كه در پي آن عذابي سهمگين و عقوبتي دراز است: «مبادا رفت و آمد كافران در شهرها تو را دست‏خوش فريب كند؛ [اين] كالايي ناچيز [و برخورداري اندكي] است؛ سپس جايگاهشان دوزخ است و چه بد قرارگاهي است»18 (آل عمران / 196ـ197).

7. تجربه تفسيري و حالات تجربه‏گر

چنانكه گذشت، هر تفسير و تبييني مسبوق به پيش‏دانسته‏هايي است كه نقش مهمي در ساخت و پرداخت آن تفاسير دارند و از مهم‏ترين عوامل سازنده آن به شمار مي‏روند. در مورد تفسير ديني، اطلاعات و باورهاي انساني درباره صفات و اسماي الهي، رابطه جهان و انسان با خداوند، رابطه دنيا و آخرت و اموري مانند آن، كه مي‏توان آنها را باورهاي ديني فرد ناميد، نقش عمده‏اي ايفا مي‏كنند؛ از اين‏رو، براي كام‏يابي در تفسير و تبيين دينيِ حوادث و برخورداري از تجاربي سودمند، در گام نخست بايد باورهاي ديني خود، به ويژه انسان‏شناسي، خداشناسي و معادشناسي را بسنجيم و آن را با كتاب و سنت و عقل مطابق سازيم.
در بسياري از موارد، منشأ و ريشه خطا در تفسير دينيِ يك رويداد، اعتقادها و باورهاي نادرستي است كه شخص آنها را مي‏پذيرد و بر موارد خاص منطبق مي‏سازد. كسي كه خداوند را موجودي غضبناك مي‏پندارد، كه همواره مي‏خواهد بندگان خود را عذاب و شكنجه كند، حوادث را به گونه‏اي تعبير مي‏كند، و كسي كه خداوند را خيرمحض مي‏شمارد و اصل اوّلي و حاكم بر همه افعال او را رأفت و رحمت مي‏داند و باور دارد كه رحمت الهي همه چيز را تحت پوشش دارد و حتي مظاهر خشم او نيز ـ هر چند در تقابل با رحمت خاص قرار مي‏گيرد ـ مصداقي از رحمت عامّ اوست، در تفسير رويدادها راهي ديگر مي‏پيمايد.
همچنين كسي كه خداوند را حكيم و همه افعال او را مبتني بر حكمتي استوار مي‏داند، و كسي كه خداوند را حكيم ندانسته و افعال او را حكيمانه و هدفمند نمي‏شمارد، حوادث را يكسان تفسير نخواهند كرد.
اما بايد توجه داشت كه عامل ديگري نيز در تحقق و شكل‏گيري تجارب تفسيري دخالت دارد و آن عواطف، احساسات و تمايلات و احوال آدمي است. انساني كه حالت خوف و بيم بر او حاكم بوده و اوصاف جلال الهي بر دل و جان او مستولي گشته و هيبت و شكوه الهي همه وجود او را پر كرده است، با كسي كه اوصاف جمال الهي بر او چيره شده و جذبه و عشق و محبّت الهي او را فراگرفته، هر چند شناخت‏هايشان يكسان باشد، تجربه‏هاي تفسيري آنان لزوما يكسان نخواهد بود.
شاهد اين مطلب آن است كه يك فرد، در احوال گوناگون، تجارب تفسيري گوناگوني دارد؛ وقتي كه حال رجا دارد، با وقتي كه در حال خوف است، يكسان سخن نمي‏گويد؛ وقتي شكر بر او غالب است، زبانش به «مناجات الشاكرين» مترنّم مي‏شود و آنگاه كه شرم از عدم اداي حقّ الهي بر او چيره است، «مناجات المذنبين» را زمزمه مي‏كند.
انسان فقط يك موجود انديشنده نيست كه دقيقا بنابر آنچه مي‏داند و باور دارد بنگرد و تفسير كند، بلكه داراي ساحتي ديگر نيز هست كه در بسياري از موارد همان بر وجود او حاكم است و آن عنصر عواطف و احساسات است. با نگاهي به مناجات‏هاي معصومين عليهم‏السلام و اوليا مي‏توان اين گوناگوني و تنوع در تفسير رويدادها را به روشني يافت، كه منشأ آن احوال متفاوتي است كه اين تفسيرها را موجب گشته است.

8. تجربه تفسيري و عينيّت

در اينجا نكته مهم ديگري مطرح مي‏شود و آن نوعي انعطاف‏پذيري در تجربه تفسيري و يا تفسير ديني حوادث است. برخلاف تبيين‏هاي علمي كه حالتي متعين و كاملاً عيني19 دارند، تفسيرهاي ديني، هم جنبه ذهني20 و هم جنبه عيني دارند؛ براي نمونه: لطف و قهر بودن، يا نعمت و نقمت بودن يك رويداد، مي‏تواند به نوع برخورد شخص با آن بستگي داشته باشد؛ اگر در قبال آن صبر پيشه كند و خدا را همچنان شكر و سپاس گويد و توجهش به آخرت و معاد فزوني يابد و علاقه‏اش به دنيا فروكاهد، به خدا روي آورد و از دنيا روي بگرداند، قطعا آن بلا، هر قدر سخت و دشوار هم باشد، نعمتي بزرگ براي او و لطفي عظيم در حق او خواهد بود كه با هيچ ثروت و نعمتي كه انسان را به خدا نزديك نمي‏سازد، برابري نمي‏كند و به عكس، اگر در برابر آن جزع و فزع و شكوه و شكايت كند، بر عدالت خداوند خرده بگيرد، عبادت اندك خويش را نيز ترك گويد، امتحاني سخت خواهد بود كه ايمان ضعيف خود را نيز در معرض خطر قرار مي‏دهد.
در يك كلمه، رابطه رويداد با سعادت حقيقي انسان و تأثير مثبت و يا منفي‏اش در آن، تعيين‏كننده تفسير صحيحي است كه از آن حادثه به عمل آمده كه خود به نوعي متأثر از نحوه تفسير و برداشت فرد از آن حادثه، و عكس‏العملي است كه در قبال آن از خود نشان مي‏دهد و اين نوعي رابطه ديالكتيكي و شبيه به چيزي است كه امروزه دور هرمنوتيكي خوانده مي‏شود و نظير آن را عالمان ديني در رابطه ايمان و عمل صالح مورد تأكيد قرار داده‏اند.
اين انعطاف‏پذيريِ تفسير ديني رويدادها خود موجب نوعي ابهام و عدم قضاوت قطعي درباره بسياري رويدادها مي‏شود كه اگر مواجهه‏اي مناسب با آن شود، بالندگي و هماهنگي دو عنصر بيم و اميد را موجب مي‏شود كه براي كمال انساني مفيد خواهد بود و در اين بر آن تأكيد شده است.

9. نتيجه

از مباحث ارائه شده مي‏توان نتايج زير را بيان نمود:
1) تجربه تفسيري، در بينش اسلامي و نگرش قرآن مطرح شده و مورد تأكيد قرار گرفته است.
2) تجربه تفسيري، عامل باروري ايمان ديني و يكي از اهداف مهم اديان الهي بوده است.
3) قرآن كريم، به يك معنا، دفتر تبيين ديني رويدادهاي عالم است.
4) برخورداري فرد از تجربه تفسيري يكي از معيارهاي مهم ميزان تديّن فرد است.
5) در تجربه ديني، شخص بايد بكوشد تا دچار خطا و خرافه نشود.

پاورقيها:

1. Religious Experience and Religious Interpretation
2 دانش‏آموخته حوزه علميه قم، دكتراي فلسفه و كلام از دانشگاه تربيت مدرس، عضو هيأت علمي و مدير گروه فلسفه و كلام مؤسسه پژوهشي حوزه و دانشگاه
3 . interpretive experience
4 . quasi-sensory experiences
5 . revelatory experiences
6. regenerative experiences
7 . numinous experiences
8 . numan
9 . بهتر است به جاي «تجربه مذكور» رويداد تجربه شده، گفته شود. اين اشتباه نوشتاري در خود متن انگليسي روي داده است.
10 . rational experiences
11 . irrational experiences
12 . و اِيَّاكَ نَسْتَعِينْ.
13 . اِهْدِنَا الصِّراطَ المُسْتَقِيم.
14 . صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ.
15 . فَأَمَّا الاْءِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِي * وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِي * كَلاَّ بَل لاَ تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ * وَلاَ تَحَاضُّونَ عَلَي طَعَامِ الْمِسْكِينِ * وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلاً لَمّا * وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّا جَمّا.
16 . انّ ربّك لبالمرصاد.
17 . والذين كذّبوا بآياتنا سنستدرجهم من حيث لايعلمون. و املي لهم انّ كيدي متين.
18 . ولا يغرّنّك تقلّب الذين كفروا في البلاد. متاع قليل ثمّ مأواهم جهنّم و بئس المهاد.
19 . Objective
20 . Subjective

منابع:

1. Davis, Caroline Franks, (1989). The Evindential Force of Religious Experience. Oxford University.
2. پترسون، مايكل و ديگران (1376). عقل و اعتقاد ديني، ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني. تهران، انتشارات طرح نو.
3. پراودفوت، وين (1377). تجربه ديني، ترجمه عباس يزداني. قم، مؤسسه فرهنگي طه.
4. شيرواني، علي (1381). مباني نظري تجربه ديني. قم، بوستان كتاب.
5. فنايي، ابوالقاسم (1379). «تبيين ديني»، نقد و نظر، شماره 23ـ24، قم.
6. قرآن كريم.

مقالات مشابه

تجربه دینی و وحی نبوی

نام نشریهاندیشه دینی

نام نویسندهمجید یاریان کوپائی, مجید صادقی حسن آبادی

وحی و تجربه دینی از دیدگاه آیت الله جوادی آملی و دکتر سروش

نام نشریهطلوع نور

نام نویسندهابوالفضل کیاشمشکی, محمدحسین فصیحی

هویت ماورایی قرآن

نام نشریهکتاب نقد

نام نویسندهرمضانعلی تبار فیروزجایی

لوازم و پیامدهای نظریه «تجربه گرایی وحی»

نام نشریهمجله قبسات

نام نویسندهولی‌الله عباسی

حقیقت وحی، تجربه دینی یا عرفانی؟

نام نشریهمجله قبسات

نام نویسندهمحمدحسن قدردان‌قراملکی